کاش واژه حقیقت آنقدر با زبان ما صمیمی بود
که برای بیان کردن “دوستت دارم”
نیاز به قسم خوردن نبود
*******************
ایستادن اجبار کوه بود ، رفتن سرنوشت آب
افتادن تقدیر برگ و صبر پاداش آدمی
پس بی هیچ پاداشی حراج محبت می کنیم
که همه ی ما خاطره ایم !
*******************
در خلوت من نگاه سبزت جاریست
این قست بی تو بودنم اجباریست
*******************
گاهی به آسمان نگاه کن
شاید کبوتری خسته به آشیانه ی دلت محتاج باشد
*******************
عشق یعنی آن نخستین حرفها
عشق یعنی درمیان برفها
عشق یعنی یادآن روز نخست
عشق یعنی هرچه درآن یاد توست
******************
دلتنگم و جز روی خوشت درنظرم نیست
در گیتی افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق توشب را به سحرگاه رسانم
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست
*******************
تو با آواز خود شب را شکستی
ولی من بی دریچه مانده ام باز
هوای پر زدن هایم کجا رفت ؟
ز یاران باز هم جا مانده ام باز
*******************
عشق همیشه نافرجام است برای درخت ها !
به آسمان هم که برسند به همدیگر نمی رسند
تبر ها مگر کاری کنند !
*******************
میخواهمت چنانکه شب خواب را
می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
حتی اگر نباشی می آفرینمت
چنانکه التهاب بیابان سراب را
*******************
کنار سیب و رازقى نشسته عطر عاشقى
من از تبار خستگى بى خبر از دلبستگى:
عـــــاشـــــــقم
کنار هر ستاره اى نشسته ابر پاره اى
من از تبار سادگى بى خبر از دلدادگى:
عـــــــاشــــقم