![گفتگوي اختصاصي با محمدرضا گلزار گفتگوي اختصاصي با محمدرضا گلزار](http://www.afkarnews.ir/images/docs/000321/n00321889-b.jpg)
با اينکه چند وقتي دور از هياهو و سفر بوده اما هنوز آنقدر محبوب هست که تک آهنگش در سايت هاي موسيقي پربيننده ترين باشد و رکورد دانلود را بشکند. محمدرضا گلزار شايد محبوب ترين و معروف ترين ستاره بعد از انقلاب باشد اما همين شهرت به اندازه کافي برايش دردسر درست کرده که چند وقتي دور از جريان اصلي سينماي ايران باشد و خيلي ها دنبال اين باشند که او کجاست و چرا نيست. حالا گلزار درباره شهرت و دردسرهايش مي گويد؛ هر چند که خيلي نمي خواهد درباره اين مسائل صحبت کند.
ـ هنرپيشه زياد است. اين را هم همه مي دانيم که دوربين، آدم را محبوب مي کند. مردم از هر کسي که در تلويزيون يا سينما ببينند خوش شان مي آيد. اما بين همه اين چهره هاي محبوب، بين همه اين ستاره ها چطور يکي مي شود محمدرضا گلزار؟
بهش فکر نکرده ام، ناخواسته است. ببينيد در اين چند سال چقدر کم مصاحبه کرده ام. اين يعني که من دنبالش نبوده ام.
ـ حرف اين نيست که خودت دلت خواسته مشهور باشي. اگر دل بخواه باشد که همه مي خواهند همين قدر مشهور باشند. مسئله اين است که چي توي وجودت داري که اين همه طرفدار برايت مي آورد. اينهايي که مي آيند توي سينما تا فيلم هايت را ببينند و تا روي پرده مي آيي ابراز احساسات مي کنند. اينهايي که عکست را به ديوار مي زنند.
مخاطب يعني لطف خدا. از خدا متشکرم که مهرم را به دل مردم انداخته.
ـ معلوم است که نمي خواهي جواب بدهي. يعني خوش قيافه بودن و فتوژنيک بودن و همه عوامل ديگر به نظرت هيچ اهميتي ندارد؟
خدا را شکر که اين يک مورد را پذيرفته ايد. من که ادعايي ندارم. مگر در همين تهران اين همه آدم خوش قيافه و خوش تيپ نيست؟ خب شکر خدا که اغلب مردم ما خوش قيافه اند. پس اگر من مورد توجه قرار گرفته ام جز لطف خدا نيست. اين خودش لطف خداست که حداقل کسي نمي گويد فلاني زشت است. اگرنه، هنرمند که نيستم، بد ترکيب هم هستم. پس بيايند بگويند اين فيلم ها چطور مي فروشد. اين مردم براي چي بايد استقبال کنند. از کسي که نه قيافه دارد، نه بلد است بازي بکند، هيچي.
ـ خودت فکر مي کني پرفروش ترين بازيگر سينماي ايران هستي؟
همه فيلم هايم پرفروش نشده. شکست خورده هم داشتم. گل يخ دلايل خاص خودش را داشت که قبلاً گفتم. زمانه هم نفروخت، اما جز گل يخ و زمانه همه فيلم هايم خوب فروخته اند.
ـ نگفتي. چي باعث مي شود که مردم اين طور از فيلم هايت استقبال کنند. در حالي که خودت هم معتقدي غير از دو، سه فيلم مثل بوتيک و آتش بس در بقيه فيلم ها، همه چيز آن طور که دلت مي خواست نبوده.
من سعي مي کنم نقش را باورپذير کنم. مردم دوستم دارند چون مثل خودشان هستم. هر جا رفتم سعي کردم زحمت بکشم و بهترين باشم چه در موسيقي که تصميم گرفتم جدي کار کنم و جوابش را از مردم گرفتم، چه در سينما و چه در درس.
ـ اين شهرت چه بلايي سر زندگي آدم مي آورد. يعني جز اينکه همه ابراز علاقه مي کنند و برايت سر و دست مي شکنند، زندگي ات چه تغييري مي کند؟
محدودتر مي شوي. ديگر نمي تواني آن طور که دلت مي خواست در جامعه باشي. مثل من. الان غير از سرکار و باشگاه هاي ورزشي هيچ جا نمي روم. نه رستوران، نه کافي شاپ. اين حرف هايي هم که در مورد آدم مي زنند، خب بيشتر خيالپردازي است يا مي خواهند آدم را خراب کنند. شب که از سر کار بيرون مي آيم يک راست مي روم خانه. مگر اينکه بخواهم به دوستي سر بزنم يا ورزش کنم.
ـ اما همين چند وقت پيش توي يک رستوران ديدمت.
نه. اشتباه کردي.
ـ شک ندارم.
اتفاقي بوده شايد. بالاخره اين طوري هم نيست که هيچ وقت نروم، ولي خيلي دير به دير. بدشانسي من بوده که آنجا خبرنگار بوده، مرا ديده! باور کن!
ـ با اين محدويت که مي گويي و اين ازدحادمي که توي کوچه و خيابان برايت به وجود مي آيد، زندگي همچنان لذت بخش است؟
اذيت نمي شوم. مردم را دوست دارم. عاشقانه دوست شان دارم.
ـ سفر، تفريح؟
سفر مي روم. بيشتر بيرون از ايران. سفرم به دوبي معمولاً طولاني مدت تر است.
ـ خارج از ايران مي شناسندت. پيشنهاد کار نمي شود؟
جايي که ايراني باشد که تابلو هستم. پيشنهادهايي هم بوده، اما علاقه به کار در خارج از ايران ندارم. دوست دارم توي ايران کار کنم. دلم نمي خواهد زياد بيرون از ايران بمانم.
ـ حتي اگر يک پيشنهاد خيلي بزرگ از هاليوود باشد؟!
ايران را ترجيح مي دهم. بهش فکر نکرده ام.
ـ مي خواستم ببينم اينکه مطبوعات اين همه به تو توجه مي کنند و چپ و راست عکس و مطلب از تو روي جلد نشريات عامه پسند مي رود برايت چقدر مهم است؟ خسته نمي شوي؟
نه. آنها کار خودشان را مي کنند. چيزي که ناراحتم مي کند و حرصم را در مي آورد اين چيزهايي است که بعضي وقت ها مي نويسند. آدم که براي پول درآوردن نبايد هر کاري بکند. مي خواهم به دوستاني که حتماً حالا هم دارند اين مصاحبه را مي خوانند بگويم آدم نبايد با شخصيت افراد بازي کند. نوشتن درباره زندگي شخصي ديگران به خصوص اگر دروغ باشد، يک کار غير اخلاقي است. اينکه راه پول در آوردن نيست. چيزهايي که از زندگي من مي نويسند اغلب دروغ است.
ـ چطور از اين مطلب خبردار مي شوي؟ همه اين هفته نامه و ماهنامه ها را مي خواني؟
بعضي وقت ها بچه ها زنگ مي زنند و مي گويند فلان مطلب را درباره ات نوشته اند، بعد ممکن است بروم بگيرم ببينم باز چي نوشته اند.
ـ هيچ وقت اين مطالب برايت دردسر حسابي درست کرده؟
هيچ وقت خيلي گران تمام نشده. دروغ نوشتن که مي دانيد پيگرد قانوني دارد، حتي راست هم بنويسند اما وارد حريم شخصي آدم شده باشند، کار خلافي است. خدا خودش به داد برسد.
ـ هيچ وقت شکايت نکرده اي؟
چرا يک دفعه.
ـ سر چي؟
بماند. ولي همان شکايت باعث شد که نشريه را ببندند.
ـ از فوتبال حرف بزنيم؟
خوب است.
ـ يک ليوان روي ميزت ديدم که به رنگ و نشان لباس تيم ملي ايتاليا بود.
من طرفدار ايتاليا هستم. کيف مي کنم اگر قهرمان جام جهاني شود.
ـ به جام جهاني مي روي؟
دوست دارم بروم.
ـ پيشنهاد بازي تلويزيوني نداشته اي؟
چرا. يکي دو تا بوده، ولي حقيقتش روراست نبودند.
ـ اصلاً علاقه داري؟
کار خوب باشد، چرا که نه؟
ـ کار تئاتر چطور؟
من پيش زمينه تئاتري نداشته ام. با اين اطلاعات هم درست نيست کار تئاتر بکنم. دوست دارم يک روزي پيش بيايد، اما قبلش بايد مطالعاتم را بيشتر کنم.
ـ کتاب مي خواني؟
زياد. بيشتر کتاب هاي آموزشي. آموزش بازيگري و اطلاعات سينمايي.
ـ رمان چي؟ ادبيات؟
داستان خيلي کم. اشو را دوست دارم.
ـ کار کدام بازيگر ايراني را بيشتر دوست داري؟
آقاي پرستويي بي نظير بازي مي کند. «به نام پدر» را ديده ايد؟
ـ ولي اين، جزو بازي هاي خوب آقاي پرستويي نيست.
پرستويي هميشه خوب است. بدش هم خوب است.
ـ چه برنامه اي براي آينده داري؟
در ارتباط با بازيگري يک برنامه اي دارم که قطعي نيست. بگذاريد بعداً مي گويم.
ـ غير از اينکه حقت را در سينما بگيري چه آرزويي در زندگي داري؟
حق من را کسي نمي تواند بخورد. مي گويم هر کس کاري مي کند، بايد جوابگويش باشد.
ـ چيزي نيست که بخواهي بهش برسي؟ يک ايده آل ذهني. مثل اين که آدم بخواهد بهترين هنرپيشه يا بهترين روزنامه نگار مملکتش باشد.
دلم مي خواهد انسان خيلي خوبي باشم. هنرپيشه خوب بودن يا خبرنگار خوب بودن مهم نيست. بايد آدم خيلي خوبي باشيم.
ـ هميشه مسئله ازدواج کردنت سوژه جذابي بوده.
ازدوج چيزي نيست که دنبالش بروم. وقتش که بشود، خودش پيش مي آيد. سروقتش.
ـ نپرسم با چه کسي؟
اينکه چه کسي است را بايد از خدا بپرسي.
زندگي ايراني/ شماره ۵۳/ اسفند ماه ۹۲/ کتايون کيخسروي/ صفحه ۸
ـ هنرپيشه زياد است. اين را هم همه مي دانيم که دوربين، آدم را محبوب مي کند. مردم از هر کسي که در تلويزيون يا سينما ببينند خوش شان مي آيد. اما بين همه اين چهره هاي محبوب، بين همه اين ستاره ها چطور يکي مي شود محمدرضا گلزار؟
بهش فکر نکرده ام، ناخواسته است. ببينيد در اين چند سال چقدر کم مصاحبه کرده ام. اين يعني که من دنبالش نبوده ام.
ـ حرف اين نيست که خودت دلت خواسته مشهور باشي. اگر دل بخواه باشد که همه مي خواهند همين قدر مشهور باشند. مسئله اين است که چي توي وجودت داري که اين همه طرفدار برايت مي آورد. اينهايي که مي آيند توي سينما تا فيلم هايت را ببينند و تا روي پرده مي آيي ابراز احساسات مي کنند. اينهايي که عکست را به ديوار مي زنند.
مخاطب يعني لطف خدا. از خدا متشکرم که مهرم را به دل مردم انداخته.
ـ معلوم است که نمي خواهي جواب بدهي. يعني خوش قيافه بودن و فتوژنيک بودن و همه عوامل ديگر به نظرت هيچ اهميتي ندارد؟
خدا را شکر که اين يک مورد را پذيرفته ايد. من که ادعايي ندارم. مگر در همين تهران اين همه آدم خوش قيافه و خوش تيپ نيست؟ خب شکر خدا که اغلب مردم ما خوش قيافه اند. پس اگر من مورد توجه قرار گرفته ام جز لطف خدا نيست. اين خودش لطف خداست که حداقل کسي نمي گويد فلاني زشت است. اگرنه، هنرمند که نيستم، بد ترکيب هم هستم. پس بيايند بگويند اين فيلم ها چطور مي فروشد. اين مردم براي چي بايد استقبال کنند. از کسي که نه قيافه دارد، نه بلد است بازي بکند، هيچي.
ـ خودت فکر مي کني پرفروش ترين بازيگر سينماي ايران هستي؟
همه فيلم هايم پرفروش نشده. شکست خورده هم داشتم. گل يخ دلايل خاص خودش را داشت که قبلاً گفتم. زمانه هم نفروخت، اما جز گل يخ و زمانه همه فيلم هايم خوب فروخته اند.
ـ نگفتي. چي باعث مي شود که مردم اين طور از فيلم هايت استقبال کنند. در حالي که خودت هم معتقدي غير از دو، سه فيلم مثل بوتيک و آتش بس در بقيه فيلم ها، همه چيز آن طور که دلت مي خواست نبوده.
من سعي مي کنم نقش را باورپذير کنم. مردم دوستم دارند چون مثل خودشان هستم. هر جا رفتم سعي کردم زحمت بکشم و بهترين باشم چه در موسيقي که تصميم گرفتم جدي کار کنم و جوابش را از مردم گرفتم، چه در سينما و چه در درس.
ـ اين شهرت چه بلايي سر زندگي آدم مي آورد. يعني جز اينکه همه ابراز علاقه مي کنند و برايت سر و دست مي شکنند، زندگي ات چه تغييري مي کند؟
محدودتر مي شوي. ديگر نمي تواني آن طور که دلت مي خواست در جامعه باشي. مثل من. الان غير از سرکار و باشگاه هاي ورزشي هيچ جا نمي روم. نه رستوران، نه کافي شاپ. اين حرف هايي هم که در مورد آدم مي زنند، خب بيشتر خيالپردازي است يا مي خواهند آدم را خراب کنند. شب که از سر کار بيرون مي آيم يک راست مي روم خانه. مگر اينکه بخواهم به دوستي سر بزنم يا ورزش کنم.
ـ اما همين چند وقت پيش توي يک رستوران ديدمت.
نه. اشتباه کردي.
ـ شک ندارم.
اتفاقي بوده شايد. بالاخره اين طوري هم نيست که هيچ وقت نروم، ولي خيلي دير به دير. بدشانسي من بوده که آنجا خبرنگار بوده، مرا ديده! باور کن!
ـ با اين محدويت که مي گويي و اين ازدحادمي که توي کوچه و خيابان برايت به وجود مي آيد، زندگي همچنان لذت بخش است؟
اذيت نمي شوم. مردم را دوست دارم. عاشقانه دوست شان دارم.
ـ سفر، تفريح؟
سفر مي روم. بيشتر بيرون از ايران. سفرم به دوبي معمولاً طولاني مدت تر است.
ـ خارج از ايران مي شناسندت. پيشنهاد کار نمي شود؟
جايي که ايراني باشد که تابلو هستم. پيشنهادهايي هم بوده، اما علاقه به کار در خارج از ايران ندارم. دوست دارم توي ايران کار کنم. دلم نمي خواهد زياد بيرون از ايران بمانم.
ـ حتي اگر يک پيشنهاد خيلي بزرگ از هاليوود باشد؟!
ايران را ترجيح مي دهم. بهش فکر نکرده ام.
ـ مي خواستم ببينم اينکه مطبوعات اين همه به تو توجه مي کنند و چپ و راست عکس و مطلب از تو روي جلد نشريات عامه پسند مي رود برايت چقدر مهم است؟ خسته نمي شوي؟
نه. آنها کار خودشان را مي کنند. چيزي که ناراحتم مي کند و حرصم را در مي آورد اين چيزهايي است که بعضي وقت ها مي نويسند. آدم که براي پول درآوردن نبايد هر کاري بکند. مي خواهم به دوستاني که حتماً حالا هم دارند اين مصاحبه را مي خوانند بگويم آدم نبايد با شخصيت افراد بازي کند. نوشتن درباره زندگي شخصي ديگران به خصوص اگر دروغ باشد، يک کار غير اخلاقي است. اينکه راه پول در آوردن نيست. چيزهايي که از زندگي من مي نويسند اغلب دروغ است.
ـ چطور از اين مطلب خبردار مي شوي؟ همه اين هفته نامه و ماهنامه ها را مي خواني؟
بعضي وقت ها بچه ها زنگ مي زنند و مي گويند فلان مطلب را درباره ات نوشته اند، بعد ممکن است بروم بگيرم ببينم باز چي نوشته اند.
ـ هيچ وقت اين مطالب برايت دردسر حسابي درست کرده؟
هيچ وقت خيلي گران تمام نشده. دروغ نوشتن که مي دانيد پيگرد قانوني دارد، حتي راست هم بنويسند اما وارد حريم شخصي آدم شده باشند، کار خلافي است. خدا خودش به داد برسد.
ـ هيچ وقت شکايت نکرده اي؟
چرا يک دفعه.
ـ سر چي؟
بماند. ولي همان شکايت باعث شد که نشريه را ببندند.
ـ از فوتبال حرف بزنيم؟
خوب است.
ـ يک ليوان روي ميزت ديدم که به رنگ و نشان لباس تيم ملي ايتاليا بود.
من طرفدار ايتاليا هستم. کيف مي کنم اگر قهرمان جام جهاني شود.
ـ به جام جهاني مي روي؟
دوست دارم بروم.
ـ پيشنهاد بازي تلويزيوني نداشته اي؟
چرا. يکي دو تا بوده، ولي حقيقتش روراست نبودند.
ـ اصلاً علاقه داري؟
کار خوب باشد، چرا که نه؟
ـ کار تئاتر چطور؟
من پيش زمينه تئاتري نداشته ام. با اين اطلاعات هم درست نيست کار تئاتر بکنم. دوست دارم يک روزي پيش بيايد، اما قبلش بايد مطالعاتم را بيشتر کنم.
ـ کتاب مي خواني؟
زياد. بيشتر کتاب هاي آموزشي. آموزش بازيگري و اطلاعات سينمايي.
ـ رمان چي؟ ادبيات؟
داستان خيلي کم. اشو را دوست دارم.
ـ کار کدام بازيگر ايراني را بيشتر دوست داري؟
آقاي پرستويي بي نظير بازي مي کند. «به نام پدر» را ديده ايد؟
ـ ولي اين، جزو بازي هاي خوب آقاي پرستويي نيست.
پرستويي هميشه خوب است. بدش هم خوب است.
ـ چه برنامه اي براي آينده داري؟
در ارتباط با بازيگري يک برنامه اي دارم که قطعي نيست. بگذاريد بعداً مي گويم.
ـ غير از اينکه حقت را در سينما بگيري چه آرزويي در زندگي داري؟
حق من را کسي نمي تواند بخورد. مي گويم هر کس کاري مي کند، بايد جوابگويش باشد.
ـ چيزي نيست که بخواهي بهش برسي؟ يک ايده آل ذهني. مثل اين که آدم بخواهد بهترين هنرپيشه يا بهترين روزنامه نگار مملکتش باشد.
دلم مي خواهد انسان خيلي خوبي باشم. هنرپيشه خوب بودن يا خبرنگار خوب بودن مهم نيست. بايد آدم خيلي خوبي باشيم.
ـ هميشه مسئله ازدواج کردنت سوژه جذابي بوده.
ازدوج چيزي نيست که دنبالش بروم. وقتش که بشود، خودش پيش مي آيد. سروقتش.
ـ نپرسم با چه کسي؟
اينکه چه کسي است را بايد از خدا بپرسي.
زندگي ايراني/ شماره ۵۳/ اسفند ماه ۹۲/ کتايون کيخسروي/ صفحه ۸